الا ای رهبرم لب تر کن ای دوست
که جان من گره در پیچش موست
منم عمار همون بچه بسیجی
زخاک فکه وفاو و دوئیجی
همون سینه زنی که میره هیئت
کلاس عشق بازی با ولایت
همونی که شنیده این عمار
دلش آتیش گرفته از غم یار
نوشته نامه ای از جان به جانان
به نام حق تعالی رب منان
سلام مولای من سید علی جان
سلام ای رهبرم ای قلب ایران
سلام ای قوت دلهای خسته
بگو مولا دلت از چی شکسته
بگو آقا که دل ها بی قرار
چشا رو گونه ها شبنم می کار
بگو آقا فقط با یک اشاره
که غصه دلامون کرده پاره
من عمار دارم خونه به خونه
میگم ازمکر شورای زمونه
از اون فتنه گران انتخابات
که میدون آمدن با شال سادات
جسورانه دل رهبر شکستین
خیال کردین که در کوفه نشستین
چه سلمانها به دورش در طوافن
چه شمشیر ها به اذنش در غلافن
فقط کافی ست تا با یک اشاره
جهان کفر گردد پاره پاره
الا ای رهبرم لب تر کن ای دوست
که جان من گره در پیچش موست
فدایی ات من عمار آقا
هزاران در هزاران بار آقا
فقط کافی ست لب برگوشایی
بتازم یک تنه در هر شعاعی
چنان جنگم زعشقت تا شهادت
که صد لیلی برن بر تو حسادت
نظرات شما عزیزان:
برچسبها: